استودیو Hazelight با بازیهایی مانند A Way Out و It Takes Two سابقه فوقالعادهای در بازیهای ویدئویی همکاریمحور یا همان co-op دارد. بازیهایی که کاملاً حول محور همکاری و تعامل میان دو بازیکن ساخته شدهاند، نه صرفاً یک تجربه ساده کنار هم. Split Fiction جدیدترین بازی این استودیو است که همچون آثار پیشین، یک تجربه همکاریمحور دونفره را ارائه میدهد. در این مطلب به نقد بازی Split Fiction میپردازیم.
با توجه به موفقیت استودیوی Hazelight در ساخت بازیهای Co-op، بسیاری از بازیکنان منتظر هستند تا ببینند آیا Split Fiction میتواند به محبوبیت آثار قبلی این استودیو دست یابد ایا بازی split fiction می تواند جایگزین بازی it takes two شود؟ یا خیر. با آپرا گیم همراه باشید.
بازی Split Fiction
عنوان پیشین این استودیو، یعنی بازی It Takes Two، بهعنوان بهترین بازی سال ۲۰۲۱ شناخته شد. مسلماً پس از چنین موفقیت بزرگی، انتظارات از بازی بعدی این استودیو بسیار بالا بود. Hazelight بهخوبی از این موضوع آگاه بوده و با قدرت بازگشته است.
بازی Split Fiction درباره دو نویسنده مشتاق به نامهای زوئی (Zoe) و میو (Mio) است که سالها برای انتشار دستنوشتههای خود زحمت کشیدهاند. یک شرکت مرموز به نام ریدر آنها را به دفتر مرکزی خود دعوت میکند و به آنها وعده انتشار آثارشان را میدهد. در آنجا، زوئی و میو با یک شبیهساز مواجه میشوند که میتواند ایدههایی را که در ذهن میو و زوئی است، شبیهسازی کند. میو و زوئی خیلی زود متوجه میشوند که ریدر قصد دارد ایدههای خلاقانه آنها را بدزدد و آنها را به این ماشین شبیهساز تغذیه کند؛ با این کار، ذهنشان از استعداد خلاقی که سالها برای پرورش آن زحمت کشیدهاند، خالی میشود.
تلاش و مقاومت این دو به یک درگیری منجر میشود که در نتیجه، میو و زوئی به یک دنیای مجازی کشیده میشوند؛ دنیایی که از آثار و ایدههای این دو ساخته شده و توسط آنها خلق شده است. قهرمانان بازی وارد یک ماجراجویی میشوند و تلاش دارند تا خود را از این جهان نجات دهند و نقشههای شوم ریدر را برملا کنند.
علاوه بر داستان اصلی، داستانهای فرعی نیز وجود دارند که نگاهی متفاوت به تخیلات زوئی و میو دارند، اما Hazelight از آنها بهعنوان راهی برای به نمایش گذاشتن خلاقیت خود، خارج از چارچوب فانتزی و علمی-تخیلی که Split Fiction در آن محصور شده است، استفاده میکند.
داستان Split Fiction ممکن است کلیشهای به نظر برسد، اما در سال ۲۰۲۵ بهعنوان یک انتقاد بهموقع از آینده تاریک بشریت در نظر گرفته میشود. آیندهای که در آن غرق در محتوای مصنوعی هوش مصنوعی میشویم. ریدر، اساساً یک تکنسین ثروتمند است که قصد دارد به معنای واقعی کلمه ایدههای خالقان را از ذهنشان بدزدد تا به ماشینش تغذیه کند، با هدف نهایی خلق دستگاهی که خودش بتواند داستان ببافد.
این یک تفسیر آشکار درباره پذیرش هوش مصنوعی مولد توسط شرکتهاست، که با این باور غلط هدایت میشود که این فناوری روزی با ارزش هنری خلقشده توسط انسانها برابری خواهد کرد. بازی Split Fiction بر اهمیت خلاقیت تأکید دارد؛ خلاقیتی که تجربیات زندگی ما و ناخودآگاه ذهنمان آن را میسازد، چیزی که هیچ هوش مصنوعی نمیتواند جایگزین کند.
میو و زوئی دو شخصیت کاملاً متفاوت و متضاد نسبت به یکدیگر دارند. میو عاشق علمی-تخیلی است و از فانتزی متنفر است. او یک درونگراست و هیچ مهارت اجتماعیای ندارد. در طرف دیگر، زوئی بهطور آزاردهندهای برونگراست. او عاشق فانتزی است و از علمی-تخیلی تنفر دارد. میو شخصیتی بیاعتماد و کمی خشمگین است، اما جنبه دیگر شخصیت او فداکار، مهربان، پرشور و حتی کودکانه است. خوشبینی زوئی نیز گذشته دردناک او را پنهان میکند. آشنایی این دو چندان خوشایند نیست، اما در نهایت آنها به دوستانی صمیمی تبدیل میشوند که حاضرند برای هم بمیرند.
شیمی بین این دو بهخوبی پیادهسازی شده و شما در طول بازی سعی دارید هر گوشه و کنار را کاوش کنید، فقط برای شنیدن حرفهایشان و آشنایی با تواناییها و داستان هر کدام. خوشبختانه در جایجای بازی نیمکتهایی وجود دارند که میو و زوئی میتوانند روی آنها لحظهای استراحت کنند و با هم صحبت کنند؛ این فرصتی است برای شما تا این دو شخصیت را بشناسید.
بازی Split Fiction یک بازی پلتفرمینگ سهبعدی است، اما به معنای واقعی نمیتوان آن را محدود به یک سبک دانست. مکانیکهای اصلی همچون پرش، پرش دوگانه، دَش و گیره بهطور مداوم استفاده میشوند و سرعت بالای آن با رویکرد co-op بازی کاملاً همخوانی دارد. اما بازی Split Fiction به طرز دیوانهواری دائماً در حال تغییر است و شما نمیتوانید در آن لحظات تکراری پیدا کنید.
هر فصل از بازی به علایق و نوشتههای یکی از دو شخصیت اختصاص دارد؛ پس یا علمی-تخیلی است یا فانتزی، اما همه از داستانهای متفاوتی هستند. به این معنا که هر فصل، مکانیکها، قوانین و تمهای جدیدی معرفی میکند. در بخشی از بازی، شما مشغول کاوش در یک قلمرو فانتزی هستید، اما چند دقیقه بعد خود را در قامت یک تفنگدار فضایی میبینید.
Hazelight از هر ایده گیمپلی Split Fiction نهایت استفاده را میبرد و سپس به سراغ ایده بعدی میرود. در مدت زمان کوتاهی، شما فرصتی برای خندیدن خواهید داشت و سپس با موانع بازی به چالش کشیده میشوید. پس از آن، لحظاتی برای استراحت و لذت بردن از جهان بازی خواهید داشت و سپس به مصاف یک باسفایت میروید. تمام اینها بهطور تحسینبرانگیزی زمانبندی شدهاند؛ به این معنا که نه آنقدر کوتاه هستند که لذت کافی را از آن نبرید و نه آنقدر طولانی هستند که شما را خسته کنند.
مراحل بازی و جزئیات گیمپلی Split Fiction
استودیو Hazelight شهرتش را مدیون گیمپلی بینظیر و تنوع بالای مراحلش است و حالا چنین انتظاری را از Split Fiction هم داریم. وقتی دنیاهای تخیلی زوئی و میو مراحل ما را تشکیل میدهند، بازیکنان با محیطهای متفاوت و متنوع زیادی روبرو میشوند. تخصص میو در داستانهای علمی-تخیلی مراحل را به شهرهای سایبرپانکی میبرد. در دست دیگر، زوئی با دیدگاه متفاوتش شما را به همه نوع دنیای فانتزی خواهد برد. پایهی تجربهی اسپلیت فیکشن بر اساس عناوین اکشن-ماجراجویی گذاشته شده است، یعنی بازیکنان با مبارزات، پلتفرمینگ و حتی پازلهای بسیار جالبی روبرو خواهند شد. در حالی که مکانیکهای اصلی بازی ثابت میمانند، به مرور و با گذراندن مراحل، المانهای تازهای برای مخاطبین ارائه میشوند.
قابلیتهای Split Fiction
هر مرحله در بازی Split Fiction نه تنها بازیکنان را به دنیایی تازه میبرد، بلکه قابلیتهای مرکزی جدیدی را هم روی میز میآورد. میو و زوئی هر مرحله با ست قابلیتهای جدیدی روبرو میشوند که برای مبارزات، تحرک و حل پازلها کارایی دارند. برای مثال میتوانیم به تغییر حالت به یک فرشته، تحرک مانند نینجاهای سایبرپانکی، تفنگهای لیزری دوتایی و… اشاره کرد. تخصص هیزلایت در ساخت عناوین کوآپ باعث میشود که زوئی و میو مدام از قابلیتهای خود به صورت پیوندی استفاده کنند و چالشهای خاص را پشت سر بگذارند.
داستانهای جانبی Split Fiction
Split Fiction قرار است تجربهای شدیدا خطی باشد و بیشتر روی مسیری مستقیم تمرکز کند، هر چند که محتواهای جانبی جالبی هم برای مخاطبین وجود خواهد داشت. این محتواها در قالب داستانهای جانبی وجود دارند که شما از طریق پورتالهای به خصوصی به آنها دسترسی پیدا میکنید. هر داستان جانبی مکان، مکانیکهای گیمپلی، ایده و نکات داستانی تازهای روی میز میآورد.
وقتی صحبت از Hazelight میشود، تنوع اولین چیزی است که به ذهن ما میآید و این مورد را در داستانهای جانبی هم مشاهده خواهیم کرد. منبع الهام داستانهای جانبی دوران کودکی زوئی و میو است و Hazelight آنها را بسیار عجیب، عالی و مملو از آشوب میداند. طی این مراحل اختیاری، بازیکنان میتوانند توقع دیدن کوهی مملو از غول، پایین آمدن از کوهستان با اسنوبرد حین حمله دشمنان با آتش، جستجوی فضای بیرون زمین، دنبال کردن بقیه حین اسکی روی آب و حتی تبدیل شدن به خوک را داشته باشند.
ایا بازی split fiction می تواند جایگزین بازی it takes two شود؟
اما پس از این همه تعریف و تمجید که Split Fiction کاملا هم شایسته آنها است، بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که میتوان گلههایی جزئی هم از بازی داشت. Split Fiction مراحلی طولانیتر نسبت به بازی It Takes Two دارد و در اکثر مراحل آن، تعدادی مرحله جانبی هم در نظر گرفته شده است. این مراحل جانبی ایدههای بامزهای دارند و مثلا در یکی از آنها تبدیل به دو خوک میشوید، در یکی در نقش دو دندان تجربهای مشابه فال گایز دارید و حتی در یکی باید باهم مشغول رقابتی از جنس اسکی روی برف شوید.
با این حال راستش را بخواهید، به شخصه آن مینیگیمهای It Takes Two را که در دل مراحل پیاده شده بودند و اجازه میدادند گاهی فارغ از تجربه کلی صرفا مشغول کارهایی از قبیل برفبازی با یکدیگر شوید، بیشتر دوست داشتم و کمی جای خالی آنها در Split Fiction حس میشود.
از طرف دیگر، تجربه طولانیتر Split Fiction و به موازات آن تجربه طولانیتر هر مرحله از بازی، گاهی کمی از آن شدت خلاقیت بازی کم میکند و باید برای مدت طولانیتری در مقایسه با ساخته قبلی جوزف فارس، مشغول انجام کارهایی آشنا شوید.
این کارها اصلا و ابدا بد یا خستهکننده نیستند ولی ریتم فقط کمی کُندتر ارائه ایدهها و ویژگیهای جدید به بازی، حس میشود. مثلا در همان مرحله اژدها، با اینکه کماکان قرار است از طراحی کلی، زیباییهای بصری محیط و پیشروی مشترک در طول مرحله حسابی لذت ببرید، ولی نمیتوان منکر این هم شد که نوع خاصی از حل شدن پازلها یا حتی رد کردن پلتفرمها، چندین و چند بار تکرار میشود تا بازی تجربهای طولانیتر برای گیمرها رقم بزند.
بازی “Split Fiction” و “It Takes Two” هر دو تجربههای منحصر به فردی را در دنیای گیمینگ ارائه میدهند، اما از جنبههای متفاوتی طراحی شدهاند. “It Takes Two” با تمرکز بر همکاری و حل معماهای مبتنی بر دو نفر، داستانی عاطفی و عمیق را روایت میکند که به روابط انسانی پرداخته و چالشهای زندگی زناشویی را به تصویر میکشد. در مقابل، “Split Fiction” به نظر میرسد بیشتر بر روی جنبههای فانتزی و ماجراجویی تمرکز دارد، که میتواند جذابیت خاصی برای بازیکنانی که به دنبال تجربههای جدید و متفاوت هستند، داشته باشد.
با این حال، جایگزینی “It Takes Two” با “Split Fiction” به سلیقه و نیازهای بازیکن بستگی دارد. اگرچه “Split Fiction” ممکن است از نظر گیمپلی و داستانی متفاوت باشد، اما میتواند به عنوان یک گزینه تازه و جذاب برای کسانی که به دنبال تنوع در گیمینگ هستند، عمل کند. در نهایت، هر بازی با ویژگیهای خاص خود میتواند تجربهای ارزشمند برای بازیکنان فراهم آورد، اما انتخاب میان این دو به ترجیحات فردی و نوع تجربهای که هر بازیکن به دنبال آن است، وابسته میباشد.